(کرامت آبی)
دلم شکسته تر از شیشههای شهر شماست
شکسته باد کسی کاین چنینمان میخواست
شما چقدر صبور و چقدر خشم آگین
حضورتان چو تلاقی صخره با دریاست
به استواری معنای تازه بخشیدید
شما نه مثل دماوند ، او به مثل شماست
بیا که از همهی دشتها سؤال کنیم
کدام قله چنین سرفراز و پا برجاست؟
به یک کرامت آبی نگاه دوخته اید
کدام پنجره اینگونه باز سوی خداست؟
میان معرکه که لبخند میزنید به عشق
حماسه چون به غزل ختم میشود زیباست
شما که اید صفی از گرسنگی و غرور
که استقامت و خشم از نگاهتان پیداست
اگر چه باغچهها را کسی لگد کرده
ولی بهار فقط در تصرف گلهاست
تخلص غزلم چیست غیر نام شما؟
ز یُمن نام شما خود زبان من گویاست
سهیل محمودی
برچسبها: سهیل محمودی