(رشک ماه)
چشم مستت! فتنه و آشوب در سر دارد امشب
چون ز ابروی کجت! در دست خنجر دارد امشب
دوست ، از این مهرورزیدن گنهکارم شمارد
حال، با غنج و دلالش قصد کیفر دارد امشب
بسته مژگانش صفوفی بهر تسخیر دل من
گوییا بهر هلاکم ، تیپ و لشکر دارد امشب
تا مگر از در درآید طرفه یار دلنوازم...
مردم چشمم پیاپی دیده بر در دارد امشب
عهد و پیمانی که با پیمانه بر بستم شکستم
چونکه یارم از دهان تنگ ساغر دارد امشب
مُشک را گویید کاندر نافه از حسرت بخشکد
زآنکه دلدارم ز گیسو ، سنبل تر دارد امشب
با حضورتای مه خوبان! همانا محفلم را
افتخار دیدبانی چشم اختر دارد امشب
چرخ هم از رشک ماه من به منظور رقابت
محفلی از ماه و پروین در دو پیکر دارد امشب
جای دارد سر به فرق فرقدین ساید ز شادی
آنکه زیر سر ز دوش یار بستر دارد امشب
با ترُش رویی کلامیتلخ ، گر گویی همانا...
در مذاق جانمای جان! طعم شکّر دارد امشب
مجمع گل را مگر آراستند اندر گلستان...
زآنکه بلبل با نوایش شور محشر دارد امشب؟
رخت، از طوفان غم بر ساحل شادی کشیدم
کشتی عشقم به بحر عیش ، لنگر دارد امشب
(مسجدی) بهر نثار مقدمت ، از اشک شادی
در کنارش صدهزاران درّو گوهر دارد امشب
برچسبها: میرزا مهدی مسجدی قمی