(گنج صفا)
ندارد بزم گردون گرمیکاشانهی ما را
که دست غم بر افروزد چراغ خانهی ما را
به چشم یار میبینم نشان از فتنهی گردون
ز دشمن در امان دارد خدا جانانهی ما را
صفای دیگری طلبی ز ابرنو بهارای گل
که میآرد به یادت گریهی مستانهی ما را
فروغ جام را در ساغر خورشید کی بینم؟
ندارد شمع گردون پرتو پیمانهی ما را
مپرس از شور دل وز ناز شیرین کار من هرگز
که نالد بیستون گر بشنود افسانهی ما را
چو در آیینه صد دل را به هر مو بسته میبینی
ببین هنگامهی شور دل دیوانهی ما را
همای اوج استغنا به پستی خو نمیگیرد
بدین جرمای فلک از جور مشکن شانهی ما را
تو را سودای آبادی مبادا هیچگاه (گلشن)
که دادی قدر از گنج صفا ویرانهی ما را
گلشن کردستانی
برچسبها: گلشن کردستانی