(زیارت دلها)
تا کی به بزم شوق، غمت جا کند کسی؟
خون را به جای باده به مینا کند کسی؟
ابروت میبرد دل و حاشاست کار او
با کج حساب عشق، چه سودا کند کسی؟
تا مرغ دل پرید ، گرفتار دام شد
صیاد کی گذاشت که پر وا کند کسی؟
دنیا و آخرت به نگاهی فروختیم
سودا چنین خوش است که یکجا کند کسی
ای شاخ گل! به هر طرفی میل میکنی
ترسم دراز دستی بیجا کند کسی
نشکفت غنچهای که به باد فنا نرفت
در این چمن چگونه دلی وا کند کسی؟
عمر عزیز خود ، منما صرف ناکسان
حیف از طلا که خرج مطلاّ کـند کسـی
دندان که در دهان نبوَد، خنده بد نماست
دکان بی متاع ، چرا وا کند کسی؟
بر روضههای خُلد قدم میتوان گذاشت
(قصاب) اگر زیارت دلها کند کسی
قصاب کاشانی
برچسبها: قصاب کاشانی