(جمال او نگر)
گر خیال عارضش بنمایدت نقشی به خواب
نقشبندی کن روان بر آب چشم ما چو آب
آینه بردار و ، تمثال جمال او نگر
جام میبستان که ساقی مینماید در شراب
سنبل زلفی که بینی نافهای دان پر ز مشک
در چمن هر گل که چینی شیشهای دان پر گلاب
بر در میخانه بگذر تا ببینی آن یکی
مست با رندان نشسته باده نوشان بی حجاب
ذرهای از نور او بنموده خوش ماهی تمام
سایبان حسن او را سایه کرده آفتاب
ساقی ما میبه ما از خمّ وحدت میدهد
بیحسابش نوش کن کاین را نمیباشد حساب
(نعمت الله) میدهد فتوی که این میرا بنوش
من حلالش میخورم ، والله اعلم بالصواب
شاه نعمتالله ولی
برچسبها: شاه نعمت الله ولی