(غروبی در شمال)
شیر دریا خفته در آغوش نیزاران هنوز
بیشه بیدار است از بانگ سپیداران هنوز
دست شب ، نارنج سرخ آسمان را چیده است
خون او جاریست از دندان کهساران هنوز
با طلوع هر چراغی روز پرپر میشود
آسمان گلگونتر است از چشم تبداران هنوز
باد ، سر بر میلههای سرد باران میزند
مانده در زندان او همچون تبهکاران هنوز
موج ، گویی خواب دریا را پریشان میکند
شیر خواب آلود میغرد به نیزاران هنوز
آه! امشب در من از دریا پریشانتر، کسیست
کز خیالش میپریشد خاطر یاران هنوز
حسرت تلخیست در کامش که از میخوشترست
مستیاش خوابیست دور از چشم بیداران هنوز
گریهی مستانهاش در بزم هشیاران چرا ؟
نم نم باران خوشست آخر به میخواران هنوز
آه! این مردی که در من میخروشد کیست کیست؟
رسته از بندی ، در انبوه گرفتاران هنوز
پرده را پس میزنم ، مرغابیان پر میزنند
گوشهای از آسمان ، آبیست در باران هنوز
نادر نادرپور
برچسبها: نادر نادرپور