loading...

کوچه سار شعر

بازدید : 608
جمعه 24 مهر 1399 زمان : 17:38

(اسیر خاکم و)

اسیر خاکم و نفرین شکسته بالی را
که بسته راه به من ، آسمان خالی را

نزد ستاره‌ی فجر از جبین لیلی و قیس
به هم هنوز ، گره می‌زند لیالی را

ز ابر یائسه ، جای سؤال باران نیست
در او ببین و بدان راز خشکسالی را

به سیب سرخ رسیده بدل شده ست انگار
شفق به خون زده ، خورشید پرتغالی را

دلم شکسته شد ، این بار هم نجات نداد
شراب عشق تو ، این کوزه‌ی سفالی را

همه حقیقت من ، سایه ای‌ست بر دیوار
مگرد ،‌هان! که نیابی من ِ مثالی را

به ناله ، کوک کند تا ترنّمم چون ساز
زمانه داد به من ، رنج گوشمالی را

هزار بار به تاراج رفت و من هر بار
ز عاج ساختم آن خانه‌ی خیالی را

پریده رنگ تر از خاطرات عمر من اند
مگر خزان زده سیب و ترنج قالی را ؟

نشان نیافتم این بار هم ز گمشده ام
هر آن چه پرسه زدم عشق و آن حوالی را

در آن غریبه به هر یاد ـ آن خراب آباد
نمی‌شناخت دلم ، یک تن از اهالی را

بهار نیست ، زمستان پس از زمستان است
که خود به هم زده تقویم من ، توالی را

هنوز مسأله ات مرگ و زندگی‌ست ، اگر
جواب می‌دهم این جمله‌ی سؤالی را :

نهاده ایم قدم ، از عدم به سوی عدم
حیات نام مده ، فصل انتقالی را

حسین منزوی


برچسب‌ها: حسین منزوی
نفس شمار به پیچاک روزگار خودیم
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی