(کوه و کاه)
باز هم دل را پریشان با نگاهی کرد و رفت
یوسف احساس را درگیر چاهی کرد و رفت
نخل امید مرا پیرانه سر ، آتش کشید
سینه را پر تاول از بنیاد آهی کرد و رفت
در بیابان طلب ، پشت سراب انتظار
خسته و واماندهام در کوره راهی کرد و رفت
سالهای سال ، مثل کوه بودم استوار
سست و بیبنیادم آخر مثل کاهی کرد و رفت
من که چون دریا شبانه قصد طوفان داشتم
شبنم آسا تیره روزم در پگاهی کرد و رفت
چون سراپا او شدم سامان گرفتم در خیال
ساکنم تنها به کوی بی پناهی کرد و رفت
میسرودم اشک حسرت از پس دلمویهها
خواند چون حرف دلم را قاه قاهی کرد و رفت
زنده یاد مسیح اسدی پویا (مسیحا)
برچسبها: مسیح اسدی پویا